despair of stars

ناامیدی، تنهایی، سکوت

despair of stars

ناامیدی، تنهایی، سکوت

این خود دریاست

تو که هستی که دلم غرق نگاه تو شده

آشنا و سر به زیر و سر به راه تو شده

تو که هستی که غمم دادی غمی همرنگ نور

من عبور زرد پائیزم، تو از جنس حضور

هر که هستی رنگ را احساس را

عطر و بوی بی نظیر یاس را

عشق را... امید را... حس می کنی

گرمیه خورشید را... حس می کنی

گاهگاهی خیس یادت می شوم

واژه ای از نغمه هایت می شوم

این دگر رؤیا، توهم، خواب نیست

این خود دریاست، یک مرداب نیست

من دگر یک ذره هم غم نیستم

من دگر از جنس عالم نیستم

من تو را دارم خدا را خویش را

این دل دیوانه تر از پیش را

من تو را دارم تو را ای خوب من

با توام آری... تو ای محبوب من

خدایا شکرت!!!

زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت 

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت 

خدایا کرمتو شکر!!! 

تو که میدونی ما بازنده خدایی هستیم دیگه واسه چی امتحان میکنی؟ 

دیدی که بازم باختم. 

خداییش فقط معرفت خودت، هر غلطی کردم بازم ... 

دوست دارم خدا. 

به امید خودت نه به امید خلق روزگار. 

خودمو میسپرم به خودتَ یه بار از زندان آزادم کردی باز رفتم خودمو انداختم تو چاه اما تو میدونم بازم کمکم می کنی. پس بیا که مثل همیشه محتاجم...